این یکی از متن هاس که ورداشتم بعدیشم ، بعد این میزارم. من :بچه ها تا حالا با دقت تلوزیون دیدید؟ اصلا واستون سوال نشده که چرا تو فیلم ها زن ها اون جوری می گردن یا تو خونه خودشون اونجوری میخوابن.
یکی: چه جوری؟بزار یه فیلم واست بیارم ببین منظورت اینه؟
من : هووووووووی قطش کن ، احمق بعد انقلاب و بزار ، اینا که واسه قدیمه
یکی : اهان زود تر بگو ، یعنی می خوای کیفیتش بهتر باشه ؟ بیا
من : تو ادم نمی شی ؟ واسا به بابات می گم چیا تو این کامپیوترت داری ، واسه من هالیوودی می زاری؟ می گم یه فیلم ایرانی جدید بزار . مجوزم داشته باشه ها
یکی : بیا بابا ، این خوبه؟
من : آره ببین چرا همیشه این زنها تو خونشونم با روسری و مانتواند یا با روسری و مانتو می خوابن؟
یکی : آره ، راست میگی چرا؟
من : به ذهن تو خنگ که نمی رسه ، ولی ماشاالله دخترم اینقدر باهوشه دیروز داشت ازم میپرسید
یکی : پرفسور تو دخترم داری؟
من: آره
یکی : چه خوب چندتا؟
من: چی ؟
یکی : بچه دیگه؟
من : من که بچه ندارم
یکی : خودت گفتی
من : چرا حرف دهن آدم میزاری ، چی داشتم میگفتم یادم رفت ، آهان می دونی دخترم چیا ازم می پرسید؟
یکی:الله اکبر از دست تو ، حالا چی میگفت؟
من : می گفت:
«بابا جون؟»
«جونم بابا جون؟»
(منظورش تو فیلمه ایرانیه)«اين خانمه چرا با مانتو خوابيده؟»
«خب... خب... خب حتما اينجوري راحتتره دخترم.»
«يعني با لباس راحتي سختشه؟»
«آره ديگه، بعضيها با لباس راحتي سختشونه!»
«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتي؟»
«نمی دونم ،شاید می خواد جلو ما کلاس بزاره مانتو داره بسه دیگه بابا جون بزار فیلم و ببینم«
«بابا جون این یکی دیگه ربطی به حجاب و کلاس گذاشتن نداره آخه آدم با روسری که دیگه زیر دوش نمیره؟«
«دخترم خیلی داری گیر میدیا ، عزیزم معدلت چند شد ؟«
« باباجون، كم آوردي؟!»
چک !!؟؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!!!!
« من كم بيارم؟ اصلا هر سوالي داري بپرس تا جواب بدم.»
«خب راستشو بگو چرا اين خانمه با مانتو خوابيده بود.»
«چون خانم خوبيه و حجابشو رعايت ميكنه.»
«آهان، پس يعني مامان من خانم بديه؟»
«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبيه.»
پس چرا بدون مانتو ميخوابه؟»
«خب مامانت اينجوري راحتتره.»
«اون آقاهه هم چون ميخواسته حجابشو رعايت كنه با كت و شلوار خوابيده بود؟»
«نه عزيزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»
«پس چرا خانمش كه خيلي هم خانم خوبيه بهش كمك نكرد لباسشو در بياره؟!»
«چون ميخواست شوهرش روي پاهاي خودش بايسته.»
«واسه همينه كه شما نميتونيد روي پاهاي خودتون بايستيد؟»
«عزيزم مگه تو فردا مدرسه نداري؟»
«بابا جون داري ميپيچونيا؟»
«نه قربونت برم عزيزم، اما يه بچه خوب كه وسط فيلم اينقدر سوال نميپرسه؛ باشه عسل بابا؟فهمی دی عزیزم؟ گلم ؟ یکی یدونه ؟ عوضی ؟ آشغال؟»
«اما من هنوز قانع نشدم.»
«توي اين يك مورد به مامانت رفتي؛ خب بپرس عزيزم.»
«چرا باباها توي تلويزيون هميشه روي مبل ميخوابن؟»
«واسه اينكه تختخوابشون كوچيكه، دو نفري جا نميشن.»
«خب چرا يه تخت بزرگتر نميخرن؟»
«لابد پول ندارن ديگه.»
«پس چرا اينا دوتا ماشين دارن، ما ماشين نداريم؟»
«چون ماشين باعث آلودگي هوا ميشه، ما نخريديم عزيزم.»
«آهان، يعني آدما نميتونن همزمان دوتا كار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و خانومه كه حجابشون رو رعايت ميكنن، باعث آلودگي هوا ميشن، شما و مامان كه باعث آلودگي هوا نميشين حجابتون رو رعايت نميكنين؛ درست گفتم بابايي؟»
«آره دخترم، اصلا همين چيزيه كه تو ميگي، حالا ميشه من فيلم ببينم؟»
«باشه، ببين بابايي اما تحت تاثير اين فيلمها قرار نگيري بري ماشين بخريها، به جاش برو به مامان ياد بده حجابشو موقع خواب رعايت كنه كه تو اينقدر موقع جواب دادن به سوالاتم خجالت نكشي ولی یه سوال دارم !»
چی بپرس ؟
بابا راسته تو دانشگاه تون .....
بابا جون از دانشگاهم نگو که حوصله ندارم
آخه ...
سسسسسسسسسسس ممکنه مامان بشنوه !!!!
بابا جون یعنی اونجا انطور راحت بودن؟
آره دخترم غضب اللهی نازل میشد!!!
----------------------------------------------------------------------------------------- اینم اون یکی مطلب
فردی که قصد مسافرت را دارد به آژانس سره کوچه شون زنگ میزند.
تلفن گویا :«آژانس مسافر درمانده گشته ، لطفا چند لحظه صبر کنید»
اه این آرژانسی های مذخرف هم که همش مفت می خورن می خوابن
(دوباره زنگ میزند)
تلفن گویا : منشی مورد نظر رفته گل بچینه !!!
بیا هی میگم منشی زن نزارید ، اینا میزارن ، بابا با یه چیز دیگه مشتری جلب کن !
(دوباره زنگ میزند)
تلفن گویا : منشی در حال غیبت با همکار خود می باشد
ای داده بیداد این دفه دیگه آخرین باره زنگ میزنم
(دوباره زنگ میزند)
(تلفن بالاخره ورداشته میشه صدای لی لی دوستای منشی به طور محو میاد)
«بله، بفرماييد.»
«زهر مار و بله ، بليت ميخواستم.»
خب ...
حرف نزن جواب منو بده ، بلیط می خواستم
«خب براي كجا ميخواستيد؟»
تو کجاشو کاری نداشته باش گفتم بلیط میخوام
آقای محترم شر و ور نگو ، بلیط اوتوبوس که نمی خوای ، می خوای تور بری
« ببخشید یخورده تند حرف زدم ،گلاب به روتون، بيادبيه، شما هم جاي خواهر ما هستين؛ تايلند!»
«نه آقا، نه برادر من، نرو اونجا. خوب نيست. اونا بدي و خوبي سرشون نميشه، شما چرا؟»
«كجا برم خواهر من؟ ميشه راهنمايي بفرماييد.»
«كجا دوست داري بري؟»
«خارج!»
«كدوم كشور؟»
«خارج باشه، كوفت باشه.»
آخی آخی بله بله بله مشکوکیا؟
هوی صمیمی نشو مگه اینجا صنعتی قم
«خب ببخشید، شرمنده،انگيزهتون از سفر چيه؟»
«مطالعات علمي! خب مي خوام برم تفريح كنم ديگه.»
«ببين آقا، رك و راست بگو چقدر پول داري؟»
«آره، از همين اول با هم روراست باشيم خيلي بهتره بعدا دچار اختلاف نمی شیم ؛ يه پونصد، ششصد تومني دارم اگه حقوقها رو بدن.»
«با ششصد تومن ميخواي بري خارج؟!»
خب شمام قرار بیای بام ، یخوردشم تو بده !
آقای محترم من قصد ادامه تحصیل دارم
آهان کاملا واضحه ، تو آرژانس تحصیل میکنی؟
آره ، کارآموزیمه
هاااااااا کارآموزی !! تو آژانس ، مگه چه رشته ای می خونی ؟
مهندسی ترفند های جلب آقایان
به چه جالب دادش منم همین رشته رو می خوند !
داداشت ؟
آره مگه چیه ؟
بازار کار نداره واسش ! مگه پسر نیست؟
نه خانم ، اون زرنگ تر از این حرفاست ، رفته پیش برلوسکنی
آهان ،عزیزم بحث رو منحرف نکن بعدا خبرت می کنم واسه این قضیه بیشتر باهم صحبت میکنیم ، اینجا همکارام همشون تو صنعتی درس خووندن ، فکر بد می کنن. جونم حالا با این پول کم واسه چی می خوای بری خارج ؟؟
دوستدارم ، یه بار گفتم دیگه واسه تفریح!
گفتی چقدر داری؟
ششصد تومان
چی ؟ 600 ؟ با ششصد تومن می خوای بری خارج ؟!!!!!
«من كه گفتم ميخوام برم تايلند، شما اصرار كردي گفتي برو خارج.»
«عزيز من، تايلند هم خارجه ديگه.»
«جدي؟ پس لطف كن يه بليت تركيه بده.»
«شما مدركتون چيه؟»
«ديپلم قديم، تقريبا ميشه ليسانس الان.
«همه اين كشورهايي كه شما ميگين خارج محسوب ميشه.»
«از راهنماييتون ممنونم خانوم، ميگم شما كه اينقدر اطلاعات دارين، نميدونين با ششصد تومن كجا ميشه رفت؟»
«اهواز!
نه خوب نیست ، رفیقم رفته بود قزوین میگفت خوش گذشت
رفیقت مشکل داشته!
نه بابا بچه خوبیم بود تو دانشگاه به همه سلام میکرد
اوه اوه یعنی با همه رابطه داشته ؟! بابا یدونه بستش بود دیگه چرا این همه نشون کرده؟
گفتم سلام میکرد! نگفتم که ...
چه فرقی داره ، حالا سلام یا لاو بازی ...
بله دیگه ، حقا که دانشجوی صنتعتی هستی ، کاملا واضحه!
ول کن بریم سره بحث خودمون ، خوب چرا زاهدان نمیری؟
«نه، نميخوام زياد دور باشه، همين سمت خودمون، تركيهاي، ارمنستاني، اينجاها باشه ممنون ميشم.»
«آقا بيخودي وقت ما رو نگير. »
وقت شما رو که بعدا با خانواده می گیرم
«اختيار دارين، وقت ما هم متعلق به شماست.
اصلا بذارين من بپرسم، شما جواب بدين. بليت تايلند كه گفتين الان گرونه، بليت ارمنستان چند؟»
«گرون.»
«مالديو؟»
«خيلي گرون.»
«خالي نبند ديگه، هفده تا گل از ما خوردن، با چه رويي بليتشون گرونه؟»
«به فوتبال ربطي نداره آقا.»
«مگه ميشه چيزي به فوتبال ربطي نداشته باشه؟»
«بله، ميشه.»
«خب، پس واسه اينكه وقت شما هم گرفته نشه، بيزحمت به اندازه ششصد تومن به من بليت بده.»
«ميگم نميشه آقا. با اين پول هيچجا نميتوني بري.»
«كي گفته؟ تو بصیرت نداری ! شمال كه ميتونم برم. چرا به مردم اطلاعات غلط ميدي خانوم؟ ميرم شمال تا روت كم شه.»
منو نمیبری؟
واسه چی؟ شما صنعتی ها هنوز فرق سلام و عشق و نفهمیدید ، فرق دوستاشتن و عشق، فقط پرفسور و دارو دستش بینتون آدم بودن ! در ضمن من فقط بت سلام کردم
|